کد خبر 75371
تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۹

مشرق: در پی اظهارات آیت الله مصطفوی مدیر گروه فلسفه دانشگاه امام صادق علیه السلام در گفتگو با خبرگزاری فارس در مخالفت با برگزاری مناظره غرویان ـ نصیری، مهدی نصیری در پاسخ وی مطلب زیر را برای مشرق و فارس ارسال کرد:

آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی در گفتگو با خبر گزاری فارس در باره مناظره اینجانب با جناب حجت الاسلام غرویان اظهار داشته اند:
«بسيار مناظره اشتباهي بوده است. آقاي نصيري آشنا به مباني فلسفه نيست و براي اينکه اطلاعاتش نسبت به فلسفه ناقص است، به همين علت فلسفه را حجاب دين مي‌داند. من نوشته‌هاي اين شخص را ديدم او نبايد با اشخاصي مانند غرويان مناظره کند براي اينکه نزد استاد فلسفه، دانش فلسفه نياموخته است.
وي افزود: مخالفان فلسفه عموماً کساني هستند که با مباني فلسفه آشنا نيستند و مانند افرادي هستند که آشنايي به مباني دين ندارند مي‌گويند: دين افيون توده‌ها است! حال آيا واقعا دين افيون تود‌ه‌هاست؟
استاد فلسفه و دانشگاه درباره اين موضوع که «اگر تعداد فقهياني که مخالف فلسفه هستند با فقهايي که موافقند مقايسه شود، کفه ترازوي مخالفان سنگين‌تر مي‌شود» اظهارداشت: «مگر فقهيان نظرشان درست است» امام علي(ع) مي‌فرمايد: «نگاه نکن که مي‌گويد، ببين چه مي‌گويد». فقهياني که مخالف فلسفه هستند نيز با مباني و مبادي فلسفه آشنا نبودند و فقهياني که فلسفه خواندند فلسفه را تاييد کردند.
وي در ادامه گفت: امام خميني(ره) يکي از فلاسفه‌اي است که فقيه هم بود. همچنين آيت‌الله بروجردي(ره) با فلسفه مخالفت نکرده است، بلکه با تدريس فلسفه به صورت عمومي مخالفت کرده است.
مصطفوي ادامه داد: مگر علامه حلي(ره) فقيه نيست؟! علامه حلي آيت‌الله علي الاطلاق است در کتب ما؛ در کتب فقهي وقتي مي‌گويند «آيت‌الله» يعني؛ علامه. او سلطان محمد را شيعه کرد و پيرو آن مملکت را شيعه کرد. همين علامه در فلسفه شاگرد خواجه نصير‌الدين طوسي بوده که بر «شفا»ي ابن‌سينا شرح نوشته و به سوالات فلسفي پاسخ داده است. اين علامه به اندازه 100 فقيه ارجحيت دارد!
اين مدرس شهير فلسفه سينوي در بخش پاياني گفت‌وگوي خود با فارس به ذکر يک نمونه ديگر از بزرگاني که فقيه و در عين حال فيلسوف بوده‌اند پرداخت و اظهار داشت: فيض کاشاني هم فيلسوف است و هم عارف و محدث؛ او بهترين شاگرد ملاصدرا و داماد اوست. فيض تمام «کتب اربعه» را در يک دوره جمع کرده و به نام «وافي» انتشار داده است.
آيت‌الله مصطفوي تصريح کرد: مخلص کلام اين که مخالفان فلسفه اطلاعات از فلسفه ندارند و به همين دليل مخالفت مي‌کنند.»

در ارتباط با اظهارات استاد مصطفوی نکات زیر گفتنی است:
1. استاد مصطفوی به جای پاسخ به حرفهای اینجانب در مناظره که یا محکمات روایات و احادیث بود و یا استدلال عقلی و برهانی و یا اشکال به عین سخنان فلاسفه و عرفا،مانند جناب آقای غرویان از حربه غیر منطقی و غیر اخلاقی تجهیل استفاده کرده اند. فیلسوفان اغلب چنان گرفتار توهم علامه گی می شوند که حتی به دیگر فلاسفه هم اگر در موردی با نظراتشان مخالف باشند، در مقام  نقد،رحم نمی کنند.به عنوان مثال ملاصدرا در اسفار، همه فلاسفه‌ و از جمله‌ ابن‌سينا را عاجز از درك‌ اين‌ مسأله‌ دانسته‌ است‌ كه‌«ذات‌ خداوند عقل‌ بسيط‌ و عين‌ همه اشياء است‌.» ( و این همان نظریه صدرایی وحدت شخصیه وجود است که خداوند را عین جماد و حیوان و انسان و جن و شیطان و فرعون و بت و هر مخلوقی می داند).  عبارت‌ وي‌ در مقام پاسخ به مخالفان خود چنين‌ است‌:
«بدان‌، اين‌كه‌ ذات‌ خداوند عقل‌ بسيطي‌ است‌ كه‌ عين‌ همه اشياء است‌، سخني‌ حق‌، لطيف‌ و پيچيده‌ است‌ و به‌ دليل‌ همين‌ پيچيدگي‌، احدي‌ از فيلسوفان‌ مسلمان‌ و غير مسلمان‌ ـ حتي‌ ابن‌ سينا ـ نتوانسته‌ است‌ به‌ فهم‌ آن‌ نائل‌ شود، زيرا فهم‌ اين‌گونه‌ مسائل‌ جز با نيروي‌ مكاشفه‌، به‌ انضمام‌ توان‌ شديد در بحث‌ و استدلال‌، ممكن‌ نيست‌. ...و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ اكثر اين‌ قوم‌ [فلاسفه‌] بحث‌ و تحقيقشان‌ بر محور مفهومات‌ كلي‌ و انتزاعي‌ است‌ ...‌ و از همين‌ رو، هرگاه‌ وارد مباحثي‌ اين‌ چنيني‌ (ذات‌ خداوند) مي‌شوند، دچار ناتواني‌ و لكنت‌ و بيراه‌گويي‌ مي‌گردند.»
ملاصدرا همچنین در جلد نهم‌ اسفار به‌ شدت‌ به‌ ابن‌ سينا، فیلسوف مورد علاقه استاد مصطفوی و شیخ الفلاسفه، مي‌تازد و او را عاجز از فهم‌ بسياري‌ از حقايق‌ و معارف‌ فلسفي‌ مي‌نامد. ملاصدرا پس‌ از ستايش‌ و تمجيد فراوان‌ از ارسطو  بدين‌ جهت‌ كه‌ به‌ فهم‌ حقايق‌ بسياري‌ نائل‌ شده‌ است‌، مي‌نويسد:
«و اما نحوه اشتغال‌ شيخ‌ صاحب‌ شفاء [ابن‌ سينا] به‌ امور دنيا، متفاوت‌ از شيوه ارسطو بوده‌ است‌ و شگفت‌ اينجاست‌ كه‌ هرگاه‌ ابن‌ سينا وارد مباحث‌ حقايق‌ وجودي‌ و نه‌ امور عامه‌ فلسفي‌ مي‌شود، ذهنش‌ كودن‌ و ناتواني‌اش‌ آشكار مي‌گردد»
ملاصدرا سپس‌ با بر شمردن موارد متعددی از جهل ابن سینا مي‌افزايد:
«اين‌ مواردي‌ كه‌ ذكر كرديم‌ و ديگر موارد نظير آن‌ از لغزش‌ها و كوتاهي‌هاي‌ ابن‌سينا، ناشي‌ از ناتواني‌ و كم‌كاري‌ او در ادراك‌ حقيقت‌ وجود و احكام‌ آن‌ است‌ و نيز بدان‌ دليل‌ است‌ كه‌ وي‌ وقت‌ خود را صرف‌ دانش‌هاي‌ غيرضروري‌ مثل‌ لغت‌ و دقايق‌ حساب‌ و فن‌ ارثماطيقي‌ و موسيقي‌ و معالجات‌ طبي‌ و ديگر علوم‌ جزوي‌ نموده‌ است‌ كه‌ خداوند براي‌ هر يك‌ از اين‌ علوم‌، افراد شايسته‌ و مناسبش‌ را قرار داده‌ است‌ و براي‌ مرد الهي‌ جايز نيست‌ كه‌ همّت‌ خود را صرف‌ آن‌ها نمايد.»
همچنین ملاصدرا شيطان را داراي نور، و نور او را شاسته عبادت مي‌داند، و مخالفان اين مطالب را احمق و نادان و مجنون مي‌شمارد، چنان که مي‌گويد:
«بدان که همه چيز در عالم اصلش از حقيقت الهي، و سرّش از اسم الهي است، و اين را جز کاملان نمي شناسند!... خدا مجمع موجودات، و محل بازگشت همه چيز است، و همه اشيا مظاهر اسما و محل هاي تجلي صفات اويند!... حبيب من اين چيزها را خوب بفهم که به مطالبي رسيديم که اذهان اين‌ها را نمي فهمد، و دسته احمق‌ها و ديوانه‌ها از شنيدن اين اسرار به جنب و جوش مي‌آيند! و بفهم سخني را که گفته است: همانا نور شيطان از نار عزت خداست، و اگر نور شيطان ظاهر مي‌شد همه خلايق او را مي‌پرستيدند»!
بنا بر این مساله تجهیل مخالفان و منتقدان برای منکوب کردن آنها و بستن دهان آنها سیره مستمره فلاسفه است!
بشنوید از علامه محمد تقی جعفری (ره) در کتاب مبدأ اعلي که با بیانی طعن آلود به فلاسفه مدافع نظریه وحدت وجود می گوید: «اگر اصل را با وجود، و موجود را واحد شخصي عقيده کردي اعلم دوراني، اگر چه الف را از باء تشخيص ندهي... و بالعکس اگر راجع به وحدت موجود اظهار نظر [مخالفت] کني جاهل¬ترين مردمي اگر چه اعلم دوران باشي!»
2. الهیات به معنای اخص از  مهمترین مطالب فلسفه است. بدون شک سخن گفتن از الهیات بدون تسلط بر معارف عقلانی ای که اهل بیت علیهم السلام به عنوان ابواب انحصاری معرفت الله در این مورد ارائه فرموده اند و در کلام عقلانی شیعه منعکس است و فلاسفه نه تنها اعتنایی به آن ندارند و بلکه اغلب نخوانده و ندیده رد می کنند و آنها را از دسترس طلاب و دانشجویان نیز اغلب دور نگه می دارند، از بارزترین موارد ورود غیر متخصصانه فلاسفه به موضوع توحید و دیگر مباحث الهیاتی است.
3. وقتی نقد ما از یک مکتب و مسلک، ناظر به نتایج و حرفهای نهایی آن مکتب باشد و حرفهای نهایی آن را مخالف عقل و برهان و وحی و ضروریات دینی یافتیم و این مخالفت را به طور مستدل نشان دادیم، هیچ نیازی به سالها تدرس و تدریس مطالب و متون آن مکتب نیست. مگر الان که استاد مصطفوی مارکسیسم و لیبرالیسم و هندوئیسم و بودیسم و کاتولیسیسم و ارتدوکسیسم و یهود و وهابیت و بهاییت و صدها مکتب غلط دیگر را نفی می کنند و باطل می دانند و متدین به آنها نیستند،(البته اگر قائل به پلورالیسم از نوع  ابن عربی نباشند!)  آیا قبلا همه متون استدلالی و حد اقل متون اصلی این مکاتب را خوانده اند و تدریس کرده اند یا این که رد ایشان ناظر به حرفهای نهایی باطل اینهاست که بر خلاف ضرورت های عقلی و وحیانی است؟ فی المثل برای رد این حرف نهایی ماتریالیستها که حقیقتی جز ماده  وجود ندارد، باید صدها جلد کتاب آنها را خواند و تدریس کرد و سپس رد کرد و ماتریالیست نشد؟ و اگر کسی اینها را نخواند و رد کرد باید بگوییم تو بی جهت می گویی ماتریالیست باطل است و بی جهت مسلمان هستی و ماتریالیست نشدی؟ 
بنا بر این متهم کردن بزرگان و فقها و متکلمین مکتب تشیع مانند شیخ صدوق و سید مرتضی و شیخ مفید و شیخ طوسی  و ... که  از مخالفان مبانی فلسفی  بوده اند و اساسی ترین حرفهای فلاسفه را  مثل قدم عالم و صدور عالم از ذات خداوند و قاعده الواحد و ... بر خلاف ضرورت عقل و وحی می دانسته اند، و نیز متهم کردن مبرزترین شاگرد  امام صادق علیه السلام در علم کلام  یعنی هشام بن حکم  که اولین ردیه را بر ارسطو در عالم تشیع  نوشته است، به بی اطلاعی از فلسفه و سلب حق نقد فلسفه از آنها منطقی سست و جفایی بزرگ است.
4. این که استاد، علامه حلی و خواجه نصیر الدین طوسی  را در ردیف فلاسفه قرار داده اند به حساب چه باید گذاشت؟ سعه اطلاعاتی ایشان از تاریخ یا فلسفه یا کلام و یا ....؟
اولا، این دو بزرگ مرد عالم تشیع یعنی علامه حلی و خواجه نصیر مثالی بسیار بارز از این موضوع هستند که بسیاری از مخالفان فلسفه در حد اعلا فلسفه را می دانسته اند. اجازه دهید از خواجه شروع کنیم:
خواجه نصیر الدین طوسی اگر چه در مقطعی از عمر علمی خویش به تصنیف و شرح متون فلسفی می پردازد که این به دلیل سیطره اسماعیلیه و حضور او در دستگاه حکومتی این فرقه باطنی و فلسفی مسلک بوده است، اما آنچه که بیانگر اعتقاد نهایی و واقعی خواجه نصیر است، کتاب کلامی تجرید الاعتقاد وی است که مرحوم علامه حلی به شرح آن می پردازد. خواجه در این کتاب (که در مقدمه آن اشاره می کند که مطالب این کتاب آن چیزی است که من به آن اعتقاد دارم) اساسی ترین مباني فلاسفه را از قدم عالم (و لو به اسم حدوث ذاتي) و صدور اشياء از ذات خدا، و ظهور خدا به صورت اشيا، و وحدت وجود، و جبر، و تشبيه، و سنخيت  و قاعده الواحد و... رد می کند. و اما بهترین دلیل بر متکلم بودن خواجه و نه فیلسوف بودن وی، شرح علامه حلی که نشان خواهیم داد از سرسخت ترین مخالفان فلسفه بوده است و استاد مصطفوی ایشان را موافق فلسفه دانسته اند! بر کتاب تجرید الاعتقاد خواجه است.
و اما در مورد علامه حلی که استاد  فرموده اند: «مگر علامه حلي(ره) فقيه نيست؟! علامه حلي آيت‌الله علي الاطلاق است در کتب ما؛ در کتب فقهي وقتي مي‌گويند «آيت‌الله» يعني علامه. او سلطان محمد را شيعه کرد و پيرو آن مملکت را شيعه کرد. همين علامه در فلسفه شاگرد خواجه نصير‌الدين طوسي بوده که بر «شفا»ي ابن‌سينا شرح نوشته و به سوالات فلسفي پاسخ داده است. اين علامه به اندازه 100 فقيه ارجحيت دارد!»
 در واقع استاد بر بهترین مورد ممکن دست گذاشته اند و حالا بشنوید از موضع علامه حلی در باره  فلسفه و فلاسفه:
علامه حلی در عین حال که خود از مسلط ترین افراد بر مباحث فلسفی بوده و برخی کتب فلسفی را شرح و نقد کرده است، با اين حال تا آنجا با فلاسفه مخالفت می ورزد که جهاد با فلاسفه را واجب مي داند:
«الذين يجب جهادهم قسمان: مسلمون خرجوا عن طاعة الإمام و بغوا عليه، وكفار، وهم قسمان: أهل كتاب أو شبهة كتاب، كاليهود والنصارى والمجوس وغيرهم من أصناف الكفار، كالدهرية وعباد الأوثان والنيران، و منكري ما يعلم ثبوته من الدين ضرورة، كالفلاسفة وغيرهم».
ترجمه: آنان که باید با آنها جهاد کرد، دو دسته اند: مسلمانانی که از اطاعت امام بیرون رفته و بر او شوریده اند و آنها دو گروه اند: اهل کتاب و کسانی که شبهه اهل کتاب بودنشان وجود دارد مانند یهود و نصاری و مجوس و غیر آنها از کفار مانند دهریه و پرستندگان بت و آتش و نیز منکران ضروریات دینی مانند فلاسفه و غیر فلاسفه»
علامه حليهمچنین در باره نظریه وحدت وجود که اوج فلسفه صدرایی است و مورد دفاع آقای غرویان در مناظره بود، می گوید:
«برخي صوفيان سني مذهب گفته اند: "خداوند نفس وجود است، و هر موجودي همان خداست". و اين مطلب عين كفر و الحاد است. و حمد مر خدايي را كه ما را به پيروي از اهل ‏بيت عليهم ‏السلام ـ نه پيروي از نظرات گمراه كننده ـ فضيلت و برتري بخشيد».
همچنین می گوید: «فارق بين اسلام و فلسفه اين مسأله است که خداوند قادر نبوده و مجبور باشد، و اين همان کفر صريح است».
و نیز در پاسخ به سؤال سيد مهنّا در مورد عقيده فلاسفه به قدم عالم که: «چه مي¬فرماييد در مورد کسي که به توحيد و عدل و نبوت و إمامت معتقد است اما مي¬گويد عالم قديم است؟ حکم وي در دنيا و آخرت چيست؟» می فرماید: «بدون اختلاف بين علما، هر کس معتقد به قدم‏ عالم‏ باشد كافر است، زيرا فرق مسلمان با كافر همين است، و حكم او در آخرت، به اجماع، حكم بقيه كفار است».
علامه حلی با اينکه تعلم علوم عقلي را واجب مي‏دانند اما فلسفه را اصلا از علوم عقلي نمي دانند، بلکه فراگيري آن را جز براي ردّ و ابطال جايز نمي شمارند، چنان که مي‏فرمايند:
«العلم إمّا فرض عين أو فرض كفاية أو مستحبّ أو حرام... و الحرام: ما اشتمل علي وجه قبح، كعلم الفلسفة لغير النقض، و علم الموسيقي و غير ذلك ممّا نهي الشرع عن تعلّمه، كالسحر، و علم القيافة و الكهانة و غيرها.»
ترجمه: «فراگيري دانش يا واجب عيني و يا واجب کفايي و يا مستحب و يا حرام است... علم حرام علمي است که مشتمل بر امري قبيح باشد مثل فراگيري دانش فلسفه به غير منظور رد و نقض آن و مانند علم موسيقي و غير اينها از علومي که شرع از فراگيري آن نهي کرده است مانند علم سحر و کهانت و ...»
و دقيقا در مقابل فلسفه، از علم کلام صراحتا دفاع نموده، مي‏فرمايند:
ولا يكفي في ذلك التقليد، بل لا بدّ من العلم المستند إلى الأدلّة والبراهين. ... وذلك إنّما يتمّ بعلم الكلام.
ترجمه: و در عقايد تقليد جايز نيست بلکه فراگيري مستند به ادله و براهين لازم است که اين امر با فراگيري علم کلام محقق مي شود.
5. استاد مصطفوی مشخصا از چند فقیه به عنوان مدافعان فلسفه نام برده اند که در مورد علامه حلی توضح دادم و اما توضیحی در مورد ملا محسن فیض کاشانی و آیت الله بروجردی :
الف: ملا محسن فیض کاشانی داماد ملا صدرا در دهه آخر عمر خود از فلسفه و عرفان کناره گیری و بلکه اعلام برائت می کند. وی در رساله الانصاف خود می نویسد: «سبحان‌ الله‌ عجب‌ دارم‌ از قومي‌ كه‌ بهترين‌ پيغمبران‌ را برايشان‌ فرستاده‌اند به‌ جهت‌ هدايت‌، و خير اديان‌، ايشان‌ را ارزاني‌ فرمود از روي‌ مرحمت‌ و عنايت‌، و پيغمبر ايشان‌ كتابي‌ گذاشته‌ و خليفه‌ دانا به‌ آن‌ كتاب‌ واحداً بعد واحد به‌ جاي‌ خود گماشته‌، به‌ نصّي‌ از جانب‌ حق‌ تا افاضت‌ نور او تا قيام‌ قيامت‌ باقي‌ و تشنگان‌ علم‌ و حكمت‌ را به‌ قدر حوصله‌ و درجه‌ ايمان‌ هر يك‌ ساقي‌ باشد، آنگاه‌ كه‌ گفت‌: «من‌ در ميانه‌ شما دو گوهر گرانبها باقي‌ مي‌گذارم‌ كه‌ اگر پس‌ از من‌ به‌ آن‌ دو چنگ‌ زنيد، هرگز گمراه‌ نمي‌شويد، يكي‌ قرآن‌ و ديگر عترت‌ و اهل‌بيتم‌»، ايشان‌ التفات‌ به‌ هدايت‌ او نمي‌نمايند و از پي‌ دريوزگي‌ علم‌ بر در امم‌ سالفه‌ مي‌گردند و از نم‌ جوي‌ آن‌ قوم‌ استمداد مي‌جويند و به‌ عقول‌ ناقصه‌ خود، استبداد مي‌نمايند... همانا اين‌ قوم‌ گمان‌ كرده‌اند كه‌ بعضي‌ از علوم‌ دينيه‌ هست‌ كه‌ در قرآن‌ وحديث‌ يافت‌ نمي‌شود و از كتب‌ فلاسفه‌ يا متصوفه‌ مي‌توان‌ دانست‌ و از پي‌ آن‌ بايد رفت‌. مسكينانه‌ نمي‌دانند كه‌ خلل‌ و قصور نه‌ از جهت‌ حديث‌ يا قرآن‌ است‌ بلكه‌ خلل‌ در فهم‌ و قصور در درجه ايمان‌ ايشان‌ است‌... و بالجمله‌ طائفه‌اي‌ واجب‌ و ممكن‌ مي‌گويند و قومي‌ علت‌ و معلول‌ مي‌نامند و فرقه‌اي‌ وجود و موجود نام‌ مي‌نهند و من‌ عندي‌ را هرچه‌ خوش‌ آيد گويد ... و شكّي‌ در اين‌ نيست‌ كه‌ در محكمات‌ ثقلين‌ از اين‌ نوع‌ سخنان‌ كه‌ در ميان‌ اين‌ طوايف‌ متداول‌، و اصطلاحاتي‌ كه‌ بر زبان‌ ايشان‌، متقاول‌ است‌، هيچ‌ خبر و اثر نيست‌ و تأويل‌ متشابهات‌، همه‌كس‌ را ميسّر نه‌ بلكه‌ مخصوص‌ راسخين‌ في‌العلم ‌[معصومين عليهم السلام] است‌... نه‌ متكلمم‌ و نه‌ متفلسف‌ و نه‌ متصوف‌ و نه‌ متكلف‌، بلكه‌ مقلد قرآن‌ و حديث‌ پيغمبر و تابع‌ اهل‌بيت عليهم السلام آن‌ سرور. از سخنان‌ حيرت‌افزاي‌ طوائف‌ اربع‌ ملول‌ و كرانه‌، و از ماسواي‌ قرآن‌ مجيد و حديث‌ اهل‌بيت‌ و آنچه‌ به‌ اين‌ دو آشنا نباشد، بيگانه‌... من‌ هرچه‌ خوانده‌ام‌ همه‌ از ياد من‌ برفت‌ الّا حديث‌ دوست‌ كه‌ تكرار مي‌كنم‌.»
ب: مخالفت‌ آيت‌الله‌ ‌ بروجردي‌ با ترويج‌ فلسفه‌ در حوزه علميه‌ قم‌ نیز مشهور است‌. نويسنده مقاله‌ «نقد مقاله عقل‌ و دين‌» منتشر شده‌ در شناختنامه علامه‌ طباطبايي‌ مي‌نويسد: «از فقيه‌ فرزانه‌ حضرت‌ آيت‌الله‌ آقا سيدموسي‌ شبيري‌ زنجاني‌ شنيدم‌ كه‌ گفت‌: «آيت‌الله‌ بروجردي‌ مي‌خواست‌ علوم‌ معقول‌ [فلسفه‌] را شبه‌ تحريمي‌ كند و آقاي‌ آقا سيدمحمدرضا سعيدي‌ [شهيد آيت‌الله‌ سعيدي‌] كه‌ با فلسفه‌ مخالف‌ بود، در اطراف‌ اين‌ موضوع‌ نزد آيت‌الله‌ بروجردي‌ فعاليت‌ مي‌كرد، اما وساطت‌ آقاي‌ بهبهاني‌ و ديگر آقايان‌ از عملي‌ شدن‌ اين‌ كار جلوگيري‌ نمود.» مخالفت‌ مرحوم‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ با تدريس‌ فلسفه‌ در حوزه قم‌ مشهور و مسلّم‌ است‌ و اين‌ مخالفت‌ چه‌ به‌ صورت‌ نهي‌ صريح‌ و چه‌ به‌ صورت‌ اظهار نارضايتي‌ از طرف‌ ايشان‌ بروز كرده‌ است‌.»
نويسنده مقاله‌ فوق‌الذكر همچنين‌ مي‌نويسد: «مرحوم‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ از ادامه چاپ‌ تعليقه علامه‌ طباطبايي  بر بحارالانوار مجلسي‌ جلوگيري‌ كردند.» 
امیدوارم اصحاب فلسفه با کنار گذاشتن حربه غیر منطقی تجهیل مخالفانِ خود برای بستن دهان آنان، وارد بحث محتوایی شده و در ضمن بحث و گفتگو، قوت استدلال خود را در دفاع از مبانی و عقاید خود نشان دهند.
و السلام

[1]- اسفار6/ 239

[1]- البته آنچه‌ ملاصدرا در اينجابه‌ حساب‌ ارسطو گذاشته‌ است‌، مربوط‌ به‌ افلوطين‌ است‌. كتاب‌ اثولوجيا كه‌ نوشته‌ افلوطين‌ است‌، به‌ گمان‌ ملاصدرا متعلّق‌ به‌ ارسطو بوده‌ است‌.

[1]- اسفار9/ 119 - 109 (همراه‌ با تلخيص‌)

[1]. مفاتيحالغيب، 172ـ 173.

[1]. مبدأ اعلي، محمد تقي جعفري، 108 ـ 111.

[1]. كشف ‏الحق و نهج ‏الصدق، 57.

[1]. نهج ‏الحق،125.

[1]. أجوبة المسائل المهنائية، 89.

[1]. تذكره، 9 / 36.

[1]- ده‌ رساله‌ محقق‌ بزرگ‌ فيض‌ كاشاني‌/ 199-183

[1]- مرحوم علامه‌ طباطبايي‌ نگارش‌ تعليقاتي‌ بر بحارالانوار علامه‌ مجلسي‌ را آغاز نمود كه‌ در موارد متعددي‌ باتكيه‌ بر ممشاي‌ فلسفي‌، به‌ نقض‌ آراء و نظرات‌ مجلسي‌ پرداخت‌ كه‌ بعضاً از چاشني‌ های تندي‌ عليه‌ مرحوم مجلسي‌ خالي‌ نبود.

[1] - شناختنامه‌ علامه‌طباطبايي‌،4/ 144-143 مقاله‌ «نقد مقاله عقل‌و دين‌» علي‌ ملكي‌ميانجي‌، آقاي‌ ميانجي‌ همچنين‌ مي‌نويسد: «از آيت‌الله‌ موسي‌ شبيري‌ زنجاني‌ شنيدم‌ كه‌ گفت‌: آيت‌الله‌ شاهرودي‌ فتواي‌ تحريم‌ ادامه‌ حاشيه‌ بحارالانوار را صادر كرد»، (همان‌/ 145)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 37
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 4
  • رضا ۱۳:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    0 0
    هيچوقت گمان نمكردم آقاي نصيري اينقدر زيبا مباحث فلسفي را در نزد يك عالم ديني به چالش بكشد من متن كامل مناظره ايشان و آيت الله غرويان خواندم ولي هيچگونه آثار شكستي در ايشان نديدم.
  • ۱۶:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    1 0
    همه بدبختی اینجاست که آقای غرویان برای این مناظره مناسب نیست بحث فلسفی کار آقی فیاضی و یزدان پناه است نه آقای غرویان که قبلا در مناظره با سمات از نظر نصیری سنجیده شده اند
  • محمدعلی نوریان ۱۹:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    0 0
    با سلام از نظر بنده اولا نحوه برخورد آقای نصیری با این علمای بزرگوار مثل آیت الله مصطفوی و حجت الاسلام غرویان غیر مودبانه و عیب جویانه است نه بحث متین علمی و ایشان شجاعت علمی در بیان عقیده را با جسارت و درشت گویی اشتباه گرفته اند. ثانیا ایشان یقینا نمی تواند منکر اهتمام تام حضرت امام و علامه طباطبایی (اعلی الله مقاهما)به فلسفه و علوم معقول شود.
  • ۲۰:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    1 0
    اعرفوا الرجال بالحق و لا تعرفوا الحق بالرجال.
  • مرتضی ۲۲:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    0 1
    بی صبرانه منتظر جواب آیت الله مصطفوی هستیم. آخر چطور آقای مصطفوی، علامه حلی را که این قدر صریح ضد فلسفه بوده است، فقیه طرفدار فلسفه عنوان کرده است؟
  • ۰۰:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    2 0
    به یاد مثال آقای محمد رضا حکیمی در رد فلسفه افتادم که جمله ای از یک کتاب علامه طباطبایی پیدا کرده بودند که در ظاهر در مخالفت با فلاسفه بود. اما وقتی به متن رجوع می کردی می دیدی که سر و ته متن را زده اند و متن اتفاقاً در مدح فلاسفه بوده. واقعاً باید از متن بالا و مثال های آورده شده توسط شما فرض بر ضدیت این بزرگان با فلسفه کرد؟ عجب هرفلسفه خوانده ای می داند که علامه جعفری اولاً فیلسوف بودند و ثانیاً ایشان اصالت ماهیتی بودند و از این جهت با قائلین به اصالت وجود مخالف بودند. تاکنون نشنیده بودم که فیلسوفان مسلمان بگویند "خداوند نفس وجود است، و هر موجودي همان خداست" بدیهی است که همان در اینجا عینیت است و تاکنون فیلسوفی چنین ادعایی نداشته و بحث در مراتب وجود بوده و اشتراک در موجود بودن. «فارق بين اسلام و فلسفه اين مسأله است که خداوند قادر نبوده و مجبور باشد، و اين همان کفر صريح است». توصیه می کنم به کتاب بدایه که بدایه راه فلسفه است رجوع کنید و ادله علامه و باقی فلاسفه در رد این ادعا را بخوانید یا از اساتید فلسفه بشنوید. جالب اینکه این ادعای کلامیون در اتهام زنی به فلاسفه بوده (از روی عدم شناخت فلسفه) و همواره فلاسفه پاسخ این ادعای پوچ را داده اند. اما استناد به سخن فیض کاشانی از همه جالب تر است. اینگونه باید گفت حضرت امام (ره) هم ضد فلسفه بوده اند چرا که در رباعیاتشان فرا تر از این جملات به فلاسفه تاخته اند. آیا این به معنی طرد فلسفه است یا اینکه می خواهند بگویند فلسفه انتهای مسیر میست بلکه راه و مسیر است. البته تقریباً تمام فلاسفه مسلمان این را می گویند و جانا سخن از زبان ما می گویی. بدیهی است که تفسیر کامل قرآن نزد معصوم است. آیا آقای نصیری تاکنون تفسیر حضرت امام بر سوره حمد را ندیده یا نشنیده اند که امام بیان می دارند ما به صورت احتمال می گوییم تفسیر این است و تفسیر کامل نزد معصوم است. پس حتماً باید گفت که فلسفه بد است و امام هم ضد فلسفه بوده. در مورد نشان آوردن از مخالفت آیت الله بروجردی با تدریس فلسفه هم من نفهمیدم آقای نصیری چه چیزی را اثبات کردند. مخالفت ایشان با تدریس فلسفه چه ربطی می تواند به مخالفت با خود فلسفه داشته باشد آن هم در آن روزگار که تدریس فلسفه در قم باعث ایجاد مخالفت هایی می شده. بی خود نیست که همواره نام آقای نصیری در نشریه مهر نامه به چشم می خورد.
  • صابر ۰۱:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    جناب اقای نوریان عزیز بحث اعتقادی بحث سیاسی نیست! بعد هم انکه اوج بی ادبی رفتار جناب غرویان بود و دیگر این که این گوی و این میدان پاسخ از این صریح تر وجود داشت! بهتر است اقایان فلسفه دوست یا وارد این مباحث نشوند و یا ان که از درشت گویی پرهیز نمایند و حداقل به بحث حول مبانی بپردازند. البته تاریخ شیعه را هم تحریف نکنند.
  • حمیدی ۰۱:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    این چیزی جز سستی نظرات جماعت فلسفه دان نیست. پاسخ نصیری به همین افاضات استاد مصطفوی بر پایه مستندات مطرح شده بیانگر خیلی مسایل است!
  • ياسر ۱۳:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    خوب احتمالا شما هم مثل آقاي نصيري آشنايي درستي از مسائل فلسفي نداري كه اينو ميگي
  • ۱۸:۴۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    عجب! استاد مصطفوی این گونه نسبت خلاف بین به علامه حلی و فیض می دهد بعد شما به موضوعی اشاره می کنید که اساسا ناشی از برداشت بد شماست. لطفا به مستندات محکم نصیری پاسخ دهید
  • ۱۹:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    1 0
    ملاک حق است نه افراد
  • دوستدار دانش ۱۹:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    فلسفه یعنی تفکر کدام عقل سلیمی انسان را که تنها وجه تمایزش با حیوان همین قوه است از تفکر منع میکند اصولا مخالفت با فلسفه نیز خود فلسفه است؛ الفلسفة فل سفه(‏
فلسفه زایل کننده ی نادانی است)‏

  • ۲۲:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    بد نبود به جای این خاطرات مغشوش و بی سروته به مفاد پاسخ نصیری می پرداختی! مشکل شما و این جماعت ان است که به قول شما یک فلسفه نخوانده چگونه تمام مبانی و بزرگان شما را به چالش کشیده است. کمی منصف باشید و به جای این حرفها و تحریف تاریخ پاسخی برای چرایی موضع علامه حلی و خواجه نصیر و .... بیابید.
  • ۲۲:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    با این نظر نه غرویان که فلسفه را بی آبرو کردی عزیز ناشناس!
  • شاهین ۲۲:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    اقا یاسر به جای پاسخ به رضا اگر ادعای فلسفه دانی ات می شود پاسخ نصیری به جناب مصطفوی را بده که چگونه تاریخ شیعه را وارونه معرفی کرده و انتظار این پاسخ مستدل را به خواب شب نمی دید
  • ۲۲:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 0
    جان کلام: امیدوارم اصحاب فلسفه با کنار گذاشتن حربه غیر منطقی تجهیل مخالفانِ خود برای بستن دهان آنان، وارد بحث محتوایی شده و در ضمن بحث و گفتگو، قوت استدلال خود را در دفاع از مبانی و عقاید خود نشان دهند.
  • سعید ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۶
    0 0
    و صد البته تاریخ را هم تحریف نکنند! نصیری هیچ پاسخ علامه حلی و ایت الله بروجردی را چطور می خواهید بدهید! آهان یادم نبود اقای بروجردی که فلسفه نمی دانست!!!!!
  • دوستدار دین رسول الله ۰۹:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۶
    0 0
    رسول‌الله‌ صلي الله عليه و آله: ان‌ِّ قوماً يَتَعَمِّقُون‌َ في‌ الدين‌ يمرقُون‌ منه‌ كما يَمرق‌ُ السِّهم‌ من‌ الرمية مردمي‌ در دين‌ تعمق‌ مي‌كنند؛ آنان‌ از دين‌ خارج‌ مي‌شوند همان‌ گونه‌ كه‌ تير از چله‌كمان‌ خارج‌ مي‌شود. اميني‌، عبدالحسين‌، الغدير 8/ 114، كنز العمّال‌ /ح‌31543، مسند احمد 3/ 159
  • میلاد ۲۲:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۶
    0 0
    بعد از اقای غرویان باید به دانش فلسفی اقای مصطفوی نیز شک کرد! چه راحت بزرگان ضدفلسفه را در ردیف فیلسوف معرفی می کنند و انگار نه انگار! علامه حلی : «الذين يجب جهادهم قسمان: مسلمون خرجوا عن طاعة الإمام و بغوا عليه، وكفار، وهم قسمان: أهل كتاب أو شبهة كتاب، كاليهود والنصارى والمجوس وغيرهم من أصناف الكفار، كالدهرية وعباد الأوثان والنيران، و منكري ما يعلم ثبوته من الدين ضرورة، كالفلاسفة وغيرهم». ترجمه: آنان که باید با آنها جهاد کرد، دو دسته اند: مسلمانانی که از اطاعت امام بیرون رفته و بر او شوریده اند و آنها دو گروه اند: اهل کتاب و کسانی که شبهه اهل کتاب بودنشان وجود دارد مانند یهود و نصاری و مجوس و غیر آنها از کفار مانند دهریه و پرستندگان بت و آتش و نیز منکران ضروریات دینی مانند فلاسفه و غیر فلاسفه»
  • محمد ۲۲:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۶
    0 0
    از وقتی امام خمینی به رحمت خدا رفت خوب همه زبان باز کردند وبه فلسفه می تازند اگر دره ای جرات عمی داشتند آن موقع حرف می زدند. میدانید حجتیه ایها وهمچنین ولایتیهای بی ولایت که امام می فرمودند از شاگردان درجه یک همین ضد فلسفه ها بودند؟ میبینم روزی را که دوباره ظرف آب فیلسوف را به جرم نجاست آب بکشند.
  • رضویان ۲۲:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۶
    0 0
    شجاعت علمی در بیان عقیده! عجب! ظاهرا جناب نوریان دو طرف بحث را برعکس دیده اند! پاسخی متین تر و علمی تر از این دیده اید؟ منتظر پاسخ اقایان هستیم البته اگر مجددا به جای پاسخ منتقدان را متهم به جهل نکنند
  • ۲۲:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۶
    0 0
    بزرگتر از فیاضی و یزدان پناه وارد شده لطفا به استاد مصطفوی بگویید پاسخی اگر دارد بدهد البته تاریخ شیعه را به این راحتی تحریف نفرمایند!
  • روح الله ق ۱۲:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۸
    0 0
    وافعاً آقای نصیری با چند سال مختصر که فلسفه خوانده با کدام حجت شرعی مبانی علامه طباطبایی و شهید مطهری و امام خمینی و آیت الله جوادی آملی و علامه حسن زاده آملی را زیر سوال می برد ؟؟!! تقوا پس برای کجاها خوب است ؟؟؟!!
  • ۱۳:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۸
    0 0
    برادر جان! شأن عظیم امام را با ژورنالیسم چند روزه این آقایان قاطی نکن. اصلا ول کن این بازی را و بگذار و بگذر تا وقتش
  • ۱۵:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۸
    0 0
    اعرفوا الرجال بالحق و لا تعرفوا الحق بالرجال
  • ۱۵:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۸
    0 0
    از تاریخ اطلاع نداری لطفا این نظرات بی پایه و مضحک را ندهید. این بحثی تاریخی به قدمت تاریخ شیعه دارد
  • دوست ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۹
    0 0
    دوستان و برادران ايماني چه شايسته بود به جاي نسبت دادن به شخصيت هاكه مخالف صريح فرمايشات آقاست مانند نصيري استدلال عقلي ومنطقي ارائه دهيم نه مثل استاد غرويان بگيم پس امام نميدانست؟؟نحن ابنا الدليل
  • سيدعلي ۰۰:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۳
    0 0
    ما در زمان جواني در حوزه ي علميه ي اصفهان نزد مرحوم جهان گير خان اسفار مي خوانديم ولي مخفيانه چند نقر بوديم و خفي‍‍ه به درس ايشان ميرفتيم و درس اسفار علني در حوره ي رسمي به هيج وحه صلاح نيست و بايد ترك شود . اين بيان آيت الله بروجردي است كه در كتاب مهر تابان منعكس شده لذا نص در اين است كه آن زعيم با درس علني اسفار مخالف بودند نه با اصل فلسفه و روح آن فيلسوف مجرد ميرداماد شاد كه در زمان او نيز ظاهر گرايان از اهل تشيع بوده و بر همين اساس وي درس معقول را با الفاظ سخت و رمز الود و با اشراف كامل بر تك تك شاگردان به اين مهم اقدام نموده بودند . و براي شناخت كامل داماد ملا صدرا فيض كاشاني بهتر است به اشعار او مراجعه نمود تا دانسته شود تا چه ميزان ايشان متاثر از استاد خويش بوده است و سوال مهم اين است كه به جار و جنجال و ملتهب كردن فضاي علمي حوزه هاي ديني به فهم معارف حقه قران و سنت پرداخته با هر مرام و مسلك كه باشد آنگاه برداشت ها و نتايج به دست امده در مرعي و منطر اه ل تحقيق و علم و انديشه قرار گيرد تا به عيار هر كدام از شالوده هاي فكري پي بريم .
  • مجتبي ۱۹:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۵
    0 0
    http://www.teribon.ir/archives/79329 سلام به دوستان مشرق خبر را هم بريد يا علي
  • ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۷
    0 0
    جای این بحثها در سایتها نیست.اینها مباحث علمی است که برای رسیدن به مطلب حق باید استخوان خورد کرد و زحمت کشید.با هیاهو های اینچنینی حرف دو طرف ذبح می شود.
  • تیزبین ۱۱:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۰
    0 0
    مشرق عزیز این اسمش لبیک به کلام رهبری نیست آقای نصیری تخصص اینکار را ندارد معنی ندارد کسی که از اقتصاد سر در نمی آورد ایراد به آن بگیرد کرسی ها بین اساتید است ایشان دارد آتش تکفیر که سالیان سال گریبان گیر شیعه بود و فقط استعمار از آن سود برد را گرم می کند هر دانشجوی فلسفه و هر فلسفه دانی نوع غلط ایرادات ایشان را که عمدتا از ان مکتب تفکیک است میداند حال سر خود را در برف فرو کنید؟!
  • ۱۲:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۰
    0 0
    دریغ از یک کلمه پاسخ به آنچه که آقای نصیری مطرح کرده است. تخصص و عدم تخصص به ادعا نیست بلکه از خلال مطالب و استدلالهای مطرح شده فهمیده می شود. در تخصص آقایان همین بس که تصور می کنند علامه حلی فیلسوف بوده است!!
  • دانشجو ۱۸:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۰
    0 0
    سلام وقتی نظرات رو دیدم یاد نکته ای که چند سال قبل آقای نصیری گفته بود . به ایشان گفتم که شما که مطالعات فلسفی دارید پس چرا عنوان نمی کنید.آقای نصیری گفت که من اصلا وارد این بازی نمی شوم. چون اگر بگم فلسفه خوانده ام. می گویند چند سال؟ اگر بگم 15 سال. میگویند چی خوندی؟ اگر بگم اسفار و شفا، بعد مخالفان میگن پیش کی خوندی؟ اگر بگم مثلا علامه حسن زاده یا خود علامه طباطبایی(به عنوان مثال). اون وقت مخالفان میگن که مهم این نیست که 15 سال اسفار رو نزد علامه خوندی. خیلی ها مثل شما بودن که بعد این همه باز هم نفهمیدن.پس ما انگ نفهمیدن رو از همون اول می پذیریم که خیال آقایون راحت بشه. فکر کنید یه فلسفه نخونده ای سوالات مهمی براش پیش اومده. شما جواب بدید. شما که اهل برهان بودید و عاشق بحث و بحث و بحث
  • سعید ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۶
    0 0
    جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه ........
  • محسن ۱۱:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    0 0
    بحث موافق و مخالف فلسفه یک بحث علمی و حوزوی است طرح آن در جامعه موجب تضعیف مبانی اعتقادی عوام می گردد . اما مخالفین فلسفه باید بدانند هر علمی که در جهان وجود دارد باید فرا گرفت حداقل برای اثبات باطل بودن و مشرک و کافر دانستن فیلسوف و از این مسائل مربوط به دوران ماقبل تاریخ است . واقعا خدماتی که علامه طباطبایی و علامه محمد تقی جعفری و شهید مطهری و امثال اینها در دوره معاصر به اسلام و تشیع کردند قابل مقایسه با خدمات کل علمای ضد فلسفه درطول تاریخ اسلام نیست . اما از اساتید فلسفه انتظار می رود پاسخی در خور فهم کم مخالفین فلسفه بدهند . اگر علامه طباطبای وجعفری در قید حیات نیستند علامه زنجانی در مشهد و در قم هم بسیارند .
  • دانش ۲۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    0 0
    سلام.یادمه یکی از دانشجویان زمان جبهه و جنگ 20 سال پیش که خیلی از حزب اللهیان و حتی خودم علاقه خاصی به او داشتند(قریب به این مضمون) به حقیر گفت: بوی انحراف از منطق آقای مهدی نصیری به مشامم میرسد.
  • ناشناس ۱۹:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    فلسفه داراي روش و موضوع و غايت است فلسفه صرفا آراي فيلسوفان نمي باشد که بياييم وآراي فيلسوفان را نقد کنيم بعد بگوييم فلسفه چنين و چنان است.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس